د ربست ... حرم شاه عالمین
در بست ...
در بست ... در بست ...
آقا دربست میری ؟؟؟
کجا می خوای بری ؟؟؟
از نزدیک ترین راه منو ببر وسط بین الحرمین . وسط صحن ارباب
بیا نزدیک ترین راه رو بلدم . همین جاست .
سریع نشستم صندلی عقب و راننده هم گازشو گرفت و رفت .
یه چشم اشک و یه چشم خون .
آهای جوون داریم میرسیم . یعنی رسیدیم.
کو ؟کجاس ؟
نزدیک تر از این بلد نبودم . همون روبرو . همونجا که نوشته بفرمایید روضه .
از ماشین پریدم پایین و رفتم دم حسینیه و کفشامو تندی از پام در آوردم و تو ازدحام ملت گم شدم .
توی ازدحامی که یه صدا داشتن ارباب بی کفنشون رو صدا میزدن .
توی ازدحام روضه گودال . او می برید و من می بریدم ....
درست و درمون نفهمیدم چی شد . ولی اون موقع بود که احساس کردم اینجا وسط صحن اربابه . احساس کردم اینجا بین الحرمینه .
دل نوشت :دلتنگ زمزمه اول سینه زنی ها شدم . این روزا در این شهر بی در و پیکر با آدمای جور واجوری کلنجار میرم . این عبارت امروز منو آتیشم زد : بابا این شهیدا اگه برا خدا شهید شدن چی از جون ما می خوان ؟ هر جا گیر میارید اونا رو دفن می کنید . ثواب شهداتشون رو از خدا بگیرن .
دلتنگ اون دم اول سینه زنی ام که می خوندی برای ما حاج احمد . آی شهدا میون این شهر . کسی به فکر شماها نیست . غریب شدیم ما .
- ۳ نظر
- ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۵