هیئت یاد یاران شهرستان محلات

فعالیت مذهبی

سلام بر مادر پسران

راء یاء | شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۱۳ ق.ظ | ۵ نظر

به نام نامی آفریدگار ادب

ادب را که دانه دانه الفبایش را بشماری مجبوری سرت را به نشانه تعظیم پایین بیندازی . از وفا که بخواهی سخن کنی باید نام سردار علقمه را پشتبندش بیاوری . نه اینکه پشتبند بلکه اول نام سردار و بعد نام وفا را بیاوری . از الف که شروع کنی به الفبای قامت دلربایی می رسی که دست پرورده ی بانویی است بس بزرگ و بلند مرتبه . بانویی که نامش به جهان ام البنین است . یعنی مادر پسران . شاید جفا باشد که در کنار این همه عظمت نام این مادر به حاشیه رانده شود و در گوشه ای بماند . جفاست که قبل از نام ایشان حضرت را مقدمه نکنی و بعد از نامشان هم درود و سلام را . تازه عروس که باشی برای خودت ناز ها داری . آن هم عروس خانه اسدالله الغالب آقا جانم علی ابن ابیطالب . اما همین که پایت به خانه ی تازه ات باز می شود می بینی فرزندان امیرت به بستر بیماری اند . خودت راا پیش پایشان می اندازی و خاک پایشان می شوی و غم از سر و روی آنان می شویی.از امیر بی نظیرت می خواهی دیگر شما را با نام فاطمه خطاب نکند تا مبادا ذره ای دل اهل خانه برای مادرشان بلرزد. فرزندت را به دور سر بچه های حضرت مولا می چرخانی و قربان صدقه آنها می روی و از همان اول لباس سربازی بر تن فرزندت می کنی و پارکابش می کنی برای کارزار کربلا. از همان اول شیر عشق به کامش میریزی و درس ادب را همانجا برایش دیکته می کنی و همانجا می گویی جان تو و جان حسین . آنجاست که عبد صالح خدا ، ولی خدا ، شیر خدا ، قنداقه را از دستانت می گیرد و بوسه می دهد به دستان آن یل بی مثالت و آرام آرام شانه هایش می لرزد . چه شده آقای خوبی ها ؟‌ طفلم مشکلی دارد ؟‌ نه فاطمه جان . مشکلی ندارد . اینجاست که روضه خوان می شود حضرت ابوتراب و شما را میهمان روضه ی کربلا می کند . باید هر چشمی برای حسین بگرید . چشمی که برای حسین گریه نکند چشم نیست آخر . روضه که تمام می شود دلت آرام می گیرد . همین را می خواستی . دقیقا همین را . قربانی دادن به راه معشوق . چه بهایی داری مادر . خودت را خاک پای زینب می کنی . اینجا زینب را به آغوش می گیری . نوازشش می کنی . اما چند سال بعد همین جا یعنی مدینه باز میعادگاه شما می شود . باز آغوشت باز است برای بی بی زینب .

بشیر نزدت می آید و می گوید بی بی ..... بی بی فرزندت را ....

حسینم کو ؟‌حسینم کجاست ؟‌

بی بی جعفرت را ....

می گویم حسینم کو ؟‌

بی بی عباست هم ....

می گویم حسینم کو ؟؟؟ 

این هم آخرین خط روضه ی من . آغوش باز کن برای زینبت .آمده از سفری که جز زیبایی ندید . آمده از سفر بی برادری ...

بی بی جان مادری کن برای این پسر نا خلفت .... 

سیزدهم جمادی الثانی سالروز وفات

حضرت ام البنین (سلام الله تعالی علیها)

بر همه شیعیان و محبین اهل بیت تسلیت باد . 

کاملاً بی ربط :‌ ما که قید یارانه را زدیم اما قید یاد یاران را نمیزنیم .....

به همین مناسبت مراسم عزاداری و سخنرانی برگزار می گردد.

زمان :‌شنبه 93/01/23 

از نماز مغرب و عشاء

مسجد مرحوم آقا میرزا حسین (ره)

  • راء یاء

نظرات (۵)

با سلام
از بابت اینکه در فضای مجازی فعالیت می کنید ممنون.انشاءالله موفق باشید
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون از شما
  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

    ارواحناله لک الفدا

    باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم

    این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا

    به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.

    امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله

    التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان

    را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم


    خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
    بی نهایت خسته و افسرده ام

    تا میان گور رفتم دل گرفت
    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

    روی من خروارها از خاک بود
    وای، قبر من چه وحشتناک بود!

    بالش زیر سرم از سنگ بود
    غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود

    هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
    سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

    خسته بودم هیچ کس یارم نشد
    زان میان یک تن خریدارم نشد

    نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
    ترس بود و وحشت و دلواپسی

    ناله می کردم ولیکن بی جواب
    تشنه بودم، در پی یک جرعه آب

    آمدند از راه نزدم دو ملک
    تیره شد در پیش چشمانم فلک

    یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
    دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

    گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
    لرزه بر اندام من افتاده بود!

    هر چه کردم سعی تا گویم جواب
    سدّ نطقم شد هراس و اضطراب

    از سکوتم آن دو گشته خشمگین
    رفت بالا گرزهای آتشین

    قبر من پر گشته بود از نار و دود
    بار دیگر با غضب پرسش نمود:

    ای گنه کار سیه دل، بسته پر
    نام اربابان خود یک یک ببر

    گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
    گوش گویا نامشان نشنیده بود

    نامهای خوبشان از یاد رفت
    وای، سعی و زحمتم بر باد رفت

    چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
    بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

    در میان عمر خود کن جستجو
    کارهای نیک و زشتت را بگو

    هر چه می کردم به اعمالم نگاه
    کوله بارم بود مملو از گناه

    کارهای زشت من بسیار بود
    بر زبان آوردنش دشوار بود

    چاره ای جز لب فرو بستن نبود
    گرز آتش بر سرم آمد فرود

    عمق جانم از حرارت آب شد
    روحم از فرط الم بی تاب شد

    چون ملائک نا امید از من شدند
    حرف آخر را چنین با من زدند:

    عمر خود را ای جوان کردی تباه
    نامه اعمال تو باشد سیاه

    ما که ماموران حق داوریم
    پس تو را سوی جهنم می بریم

    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
    دست و پایم بسته در زنجیر بود

    نا امید از هرکجا و دل فکار
    می کشیدندم به خِفّت سوی نار

    ناگهان الطاف حق آغاز شد
    از جنان درهای رحمت باز شد

    مردی آمد از تبار آسمان
    دیگران چون نجم و او چون کهکشان

    صورتش خورشید بود و غرق نور
    جام چشمانش پر از خمر طهور

    لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
    بین دستش کائنات و ممکنات

    چشمهایش زندگانی می سرود
    درد را از قلب انسان می زدود

    بر سر خود شال سبزی بسته بود
    بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

    کِی به زیبائی او گل می رسید
    پیش او یوسف خجالت می کشید

    دو ملک سر را به زیر انداختند
    بال خود را فرش راهش ساختند

    غرق حیرت داشتند این زمزمه
    آمده اینجا حسین فاطمه؟!

    صاحب روز قیامت آمده
    گوئیا بهر شفاعت آمده

    سوی من آمد مرا شرمنده کرد
    مهربانانه به رویم خنده کرد

    گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
    من کجا و دیدن روی حسین (ع)

    گفت: آزادش کنید این بنده را
    خانه آبادش کنید این بنده را

    اینکه این جا این چنین تنها شده
    کام او با تربت من وا شده

    مادرش او را به عشقم زاده است
    گریه کرده بعد شیرش داده است

    خویش را در سوز عشقم آب کرد
    عکس من را بر دل خود قاب کرد

    بارها بر من محبت کرده است
    سینه اش را وقف هیئت کرده است

    سینه چاک آل زهرا بوده است
    چای ریز مجلس ما بوده است

    اسم من راز و نیازش بوده است
    تربتم مهر نمازش بوده است

    پرچم من را به دوشش می کشید
    پا برهنه در عزایم می دوید

    بهر عباسم به تن کرده کفن
    روز تاسوعا شده سقای من

    اقتدا بر خواهرم زینب نمود
    گاه میشد صورتش بهرم کبود

    تا به دنیا بود از من دم زده
    او غذای روضه ام را هم زده

    قلب او از حب ما لبریز بود
    پیش چشمش غیر ما ناچیز بود

    با ادب در مجلس ما می نشست
    قلب او با روضه ی من می شکست

    حرمت ما را به دنیا پاس داشت
    ارتباطی تنگ با عباس داشت

    اشک او با نام من می شد روان
    گریه در روضه نمی دادش امان

    بارها لعن امیه کرده است
    خویش را نذر رقیه کرده است

    گریه کرده چون برای اکبرم
    با خود او را نزد زهرا (س) می برم

    هرچه باشد او برایم بنده است
    او بسوزد، صاحبش شرمنده است

    در مرامم نیست او تنها شود
    باعث خوشحالی اعدا شود

    کشته اشکم، شفیع امتم
    شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم

    گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
    قلب او بوی محبت میدهد

    سختی جان کندن و هول جواب
    بس بود بهرش به عنوان عقاب

    در قیامت عطر و بویش می دهم
    پیش مردم آبرویش می دهم

    آری آری، هرکه پا بست من است
    نامه ی اعمال او دست من است

    ناگهان بیدار گردیدم زخواب
    از خجالت گشته بودم خیس آب

    دارم اربابی به این خوبی ولی
    می کنم در طاعت او تنبلی؟!

    من که قلبم جایگاه عشق اوست
    پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

    من که گِریَم بهر او شام و پگاه
    پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

    من که گوشم روضه ی او را شنید
    پس چرا شد طالب ساز پلید؟

    چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
    جملگی از روی مولایم خجل

    شیعه بودن کی شود با ادعا؟
    ادعا بس کن اگر مردی بیا

    پا بنه در وادی عشق و جنون
    حبّ دنیا را ز قلبت کن برون

    حبّ دنیا معصیت افزون کند
    معصیت قلب ولیّ را خون کند

    باش در شادی و غم عبد خدا
    کن حسابت را ز بی دینان جدا

    قلب مولا را مرنجان ای جوان
    تا شوی محبوب رب مهربان

    سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
    غافل از واقعه ی روز حسابت نکند

    ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)
    آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

     

    شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان

    سید امیرحسین حسینی است.

    همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات

    عظیم مسئلت می نمائیم.

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • بسم رب العباس ابن علی ارواحناله لک الفدا

    با هر لقمه که از سفره ی ضرت ولی الله می چینی!
    یک ذکر یا ابوفاضل بگو!!!
    نمک دستان آقا چیز دیگریست.....
    سلام و ادب دارم محضر شما گرامی
    ممنونم از دعوت شما و عرض تسلیت نیز دارم ...
    و سپاس از محبت و نفس گرم شما جهت آن تبریک ....
    خرسند شدیم خاک پایتان را طوطیای چشم ما فرمودید....
    از همه چیز گذشتن خوب است!
    یاران که جای خود دارد...
    اما از عشق مولا نمی شود گذشت خوب است....
    ان شاالله همیشه قلمتان در جوهر دان مشک عمو جان عباس
    سیراب شود و به نور متعالی بنویسد ...
    التماس دعای عهد وفرج مولایمان ان شاالله
    پاسخ:
    سلام علیکم
    ممنون از حضور شما و نظرات پربارتون . 
    باز هم به شما تبریک میگم . این شکسته نویسی ها هیچ گاه به قلم جذاب شما نمیرسه
    یا علی
    باسلام اجرشما باحضرت ابالفضل ع
    پاسخ:
    سلام علیکم
    اجر خود شما با حضرت عباس جناب آقای ع. مقدم
    زحمتای شما و رفقا کجا و این خورده کاری های ناچیز ما کجا.
  • کنیز حضرت مادر(س)
  • سلام .
    اجر شما با حضرت ام البنین ..
    عالی بود مثل همیشه ...مثل روضه خواندتان که چند وقتی ازش بی نصیبیم ...موفق باشید.
    شدیدا محتاج دعاهستم.
    پاسخ:
    سلام علیکم
    شما لطف دارید ما که لایق نیستیم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی